Sunday, October 28, 2007

آخیش

خیالم راحت شد . بعید است کسی که پانصد هزار پوند برای چیزی پول داده باشد . به خوبی از آن نگهداری نکند. سر سرباز هخامنشی را می گویم. که در حراج فروخته شد . صحبت اش بود که از طریق شکایت به دادگاه و یا اگر نتیجه نداد توافق با مالک فعلی و خریداری کردن جنس مسروقه، سر سرباز به ایران بازگردانده شود. ولی چه خوب شد که برنگشت . حالا حداقل خاطرمان جمع است که سالم می ماند . ممکن بود برش گردانند و بگذارندش در جای اصلی در پله های کاخ آپادانا ، آنوقت این احتمال بود که گردشگران عزیز با کلید یا میخ یا هرچیز دیگری که بهمراه دارند مثل جاهای دیگر تخت جمشید ، محض ثبت نام شان در تاریخ چیزی روی این سر حک کنند. حالا سر سرباز از گزند آسیب ما و مسئولین -که جانشینان کسانی هستند که با لودر قصد عزیمت برای تخریب تخت جمشید که به زعم ایشان نشانه طاغوت بودرا داشتند - در امان است.
نمونه وظیفه نشناسی مدیران هنر و فرهنگ را می توانید . همین حالا درگالری صبا تقاطع خیابان های ولیعصر و طالقانی ببینید.
مسئولان فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان برچسب های شماره اموال را روی خودتابلو، روی بوم چسبانده بودند. روی اثر روی نقاشی .روی روش
دیروز با خود گفتم ای کاش اینهارا هم می دزدیدند .و به دست اجنبی ها می دادند تا در شرایط بهتری ازشان نگهداری شود.عجالتا ما که قدر داشته هایمان را نمیدانیم.
ولی چیزی که هست .من حق بیشتری درافتخارات دوران هخامنشی نسبت به یک جوان فرانسوی برای خود قائل نیستم.
همان روزنامه که خبر قطعی شدن از دست رفتن سرسرباز را نوشته بود در جای دیگری خبر فروش یکی از تابلو خط های محمداحصایی به قیمت صد هزار پوند را هم داشت. اتفاقا این فروش به شکل مفتخرانه ای منعکس شده بود که باید مایه مباهات ما شود که البته همین گونه هم هست .
ولی اینجا من متوجه نشدم که مشکل مورد قبلی کجا بود .اینکه میراث فرهنگی ما از مملکت خارج می شود ؟ که خب این تابلو هم همان حکم را دارد و اگر اینطور فکر کنیم که باید صادرات صنایع دستی را بالکل ممنوع اعلام کنیم. نگران تخریب و از بین رفتن این ها هم که نیستیم . نگاهی به گذشته نشان می دهد که دیگران برای هنر ما دلسوز تر بوده اند و قدرش را بیشتر دانسته اند . از ادبیات گرفته تامابقی . نگران مصادره به مطلوب تاریخ هم که نیستیم .از این نمی ترسیم که خریدار خارجی افتخار مجسمه ما را جزو هنر وطن خودش جا بزند . و داشته های ما به نام دیگران ثبت شود . مثل زعفران ایرانی که در اسپانیا بسته بندی و با ارزش افزوده چند برابر دوباره به جاهای دیگر صادر می شود به نام زعفران اسپانیایی و یا از نوع هنری اش هم بخاهید . مولوی که همسایه ها شناسنامه ترک برایش صادر کرده اند. در این مورد هم در ذکر مصیبت می گویند افندی ها از صدقه سر مزار مولانا سالیانه چندین هزار توریست خارجی جذب می کنند و دلار ها به جیب می زنند.فکر کنم جماعت بیشتر غصه پولها ی از دست رفته را می خورند تا اینکه نگران هویت باشند . در ضمن ما با اندیشه مولوی مگر چه برخوردی داشته ایم .که حالا غصه ملیت اش را هم می خوریم
یعنی مشکل فقط همان پانصد هزارتایی است که می توانستیم بگیریم و نگرفتیم.اگراینطور است که بهتر است به میلیاردهایی هم که روزانه خارج می شود یا هدر می رود هم کمی دل بسوزانید
سر سرباز که شاید در یک محفظه شیشه ای در آرامش و امنیت است .

1 comment:

Anonymous said...

نه تنها بهتر ازشون نگهداری میکنند بلکه بهتر هم با فرهنگ وتاریخ ما آشنا میشند


راستی من بلاگ دارم
هم توی بلاگفا و هم 360