Saturday, August 30, 2008

رهنمود به جنبش دانشجویی

یک دختر زندگی مرا متحول کرد .ماجرا از این قرار بود که رفته بودم باطری برای دوربین ام بخرم. به خانم فروشنده گفتم باطری ای اس فلان عدد ،فکر میکردم مثل باطری های پاناسونیک، عدد نوشته شده پشت باطری هم کد مشخصی برای این نوع باطری است. دیدم خانم فروشنده دارد تمام باطری های ویترین را در انواع مختلف چک میکند . برای راحت تر شدن کار گفتم/ باطری برای زنیط میخام از اینا/ و همزمان باطری قبلی را روی شیشه ویترین گذاشتم .شایان ذکر است که مغازه عکاسی بود . فکر میکردم چون دوربین مدل معمول و متداولی است ،باطری اش هم باید شناخته شده باشد
اتفاق اینجا رخ داددختری که منتظر نشسته بود. اظهار وجود کرد که - زنیط اصلن باطری لازم نداره من برگشتم دختر را نگاه کردم .بنظرم رسید بخاطر سر و وضع من، دل اش برایم سوخته و نمیخاهد بی جهت هزینه کنم . با لبخند گفتم
ولی جای باطری که داره!در این لحظه ایشان فرمودند: اون باطری مال نورسنجشه که تو عکاسیهای خیلی حرفه ای استفاده میشه این قید خیلی و تناسب اش با صفت حرفه ای و دوربین مورد اشاره و اظهار وجود نطلبیده دختر خانم اگر چند سال پیش بود یک واکنشی در من برمی انگیخت .ولی دیگردارم آن لذت انگولک کردن مردم را از دست میدهم. بهرحال به یک لبخند بسنده کردم. ولی بعد از آن ذهنم مشغول شد . فکر کردم به احتمال زیاد خیلی مواقع هم پیش آمده که من درخیلی موضوعات چنین اظهار نظر هایی کرده باشم .و شنونده من را با حماقت ام تنها گذاشته تا از توهم فهم ،لذت ببرمبعد از این اتفاق تصمیم گرفتم حتی الامکان کمتر اظهار نظر کنم مخصوصا در موضوعاتی که ازشان اطلاع کافی ندارم.به همین خاطر چیزی که در مورد جنبش دانشجویی ،مسایل روز ،لزوم استفاده از مواد کاهنده میل جنسی در غذای روسای کمیته های انضباطی ،قطع برق ، اهمیت تناسب شغل افراد با استعدادها و توانایی هایشان- تصور کنید آن آدم خلاق اگر مطابق ماده بیست و سه اعلامیه حقوق بشر میتوانست کارش را آزادانه در زمینه ای که درش استعداد وبهش علاقه دارد انتخاب کند ممکن بود ما یک کارگردان جهانی در صنعت پررونق سینمای پورنو داشته باشیم. ولی حالا یک نظامی ناموفق داریمالبته این شخص طبق ماده هجده حق دارد آزادانه نوع عبادت اجرای آیین ها و مراسم دینی اش را به تنهایی یا بصورت جمعی به طور خصوصی یا عمومی داشته باشد حالا شما تصور کنید نوع عبادت ایشان را بصورت دسته جمعی و عمومی .تصور کردید؟ خیلی ابزورد بود مگر نه؟ بخاطر همین بود که گفتم طرف میتوانست مثلن کارگردان موفقی باشد-
ودیگر چیزهایی که میخاستم بنویسم را بی خیال میشوم و در آستانه سالگرد هجده تیر فقط چند تجربه -پیشنهاد برای رفقا دارمموقع دستگیری مقاومت نکنید چون بیشتر کتک میخوریدچند تا داستان نیمه خوانده در ذهن داشته باشید. خاطرات تان تا هفته اول دوم تمام میشود و شما نیاز دارید به چیزی فکر کنید . بهتراست به سرنوشت شخصیت داستان ها فکر کنید تا به سرنوشت خودتان اگر زندگی شما از نوعی ست که احتمال دستگیری وجود دارد . خانه را پاک نگه دارید . ترکها ضرب المثل خوبی دارند
می گویند :اوزیی تمیز ساخلا ،اولوم گلیر .اویی تمیز ساخلا قناخ گلیر .
یعنی خودت را پاک نگه دار که مرگ خاهد آمد و خانه ات را تمیز نگه دار که میهمان خواهد آمد .من تا هفته دوم نگران این بودم که دوستان بازجو اگر بطور سرزده بروند خانه مان مهمانی و کتابها را ببینند واقعن چه آبروریزی میشود از چیزی که هستید ابله تر جلوه کنید ولی نه زیاد ،فقط آن قدری که باورپذیر باشدبعد از عکس گرفتن وقتی دوباره چشمهایم را بستند و گفتند پاشو . من بلند شدم و یک قدم بطرف در رفتمصدایی گفت کجا ؟مگه میبینی؟گفتم نه ،وقتی اومدیم تو مستقیم اومدم رو صندلی نشستم الان در باید اینطرف سمت راست باشهصدا گفت باهوشیا. چند بار مرا دور خودم چرخاند یک پس گردنی هم زد . صدا دست سنگینی داشت .موقع عکس گرفتن اتفاق بامزه ای هم افتاد .ناخود آگاه دست بردم موهایم رامرتب کنم.آن یکی که کنج اتاق بود تا عکس سه رخ بگیرد خندید.تا ازشما سئوال نشده حرف نزنید و پیشنهاد ندهید . حتی اگر حسن نیت داشته باشید مثلن اگر بجای چشم بند استاندارد، با دستمال چشم تان را بستند و پرسیدند میبینی؟ بگویید نه! اگر بگویید میخای یکی دیگه هم ببند . فکر میکنند دارید پرروبازی در می اورید یا اصطلاحا مقاومت می کنید و نتیجه پیشنهاد شما این می شود که چند تایی پس گردنی و مشت لگد بیشتر بخورید.محل نگهداری بستگی به شانس تان دارد مال ما خیلی تمیز بود فکرکنم نوساز بود و گروه ما اولین استفاده کنندگانش بودیم. اتاقی تا ارتفاع دومتر سنگ مرمر با موکت سبزرنگ و خالهای سفید رنگ .این نقاط سفید خودش نعمتی بود برای سرگرمی انگشتم را میگذاشتم رو نقاط و به ترتیب میگفتم فردا آزاد میشم فردا آزاد نمیشم فردا آزاد میشم فردا آزاد نمیشم همینطوری چند ساعت وقت آدم پر میشدبرنامه غذایی عالی بود .حتی نوشابه هم میدادند .تنها بدی اش برای من که ادم چایخوری هستم این بود که چایی نمیدادند. صبحانه کره مربا یا عسل از این یکنفره ها .جالب تر اینکه خیار شور هم میدادند . سهمیه میوه هم بود .اگر توانستید لیوان یکبار مصرف یا چاقو و قاشق را نگه دارید وسیله خوبی برای سرگرم شدن است . اتاقی به ابعاد دومتر در دومتر با سقفی بلند را تصور کنید شبیه حمام آپارتمان های متوسط بدون هیچ وسیه ای. حالا باید بیست و چهار ساعت در این فضا باشید بجز مواقع بازجویی و توالت.که آنهم . گفتن این چیزها برای کسی که تجربه اش نکرده مثل تعریف درد زایمان برای یک مرد می ماند که هیچ درکی نمیتواند از آن داشته باشد.هیچ کاره هم اگر باشید مثل من. اول اش بایدچیزهایی بگویید تا بعد بتوانید چیزهای دیگری اضافه کنید .اگر همه حرفها را همان اول گفته باشید ، بعد هی فشار می آید و شما هم چیزی برای اعتراف ندارید . البته خیلی هم خودتان را اذیت نکنید .خون در ادرار ممکن است هم بخاطر آسیب به کلیه ها باشد و هم اگر انسان مدتی طولانی بدون تحرک باشد این علامت راخواهد داشت. متاسفانه من این را بعدن فهمیدم. ولی خداییش خیلی ترسیده بودم. پس در صورت امکان ورزش کنیدامکان استفاده از قرآن ، مفاتیح و رساله هست. خاهش کنید .بسته به پرونده و رفتار شما شاید دادند.شاید این مدت خیلی سخت بگذرد.که همین طور هم هست . ولی تجربه خیلی خیلی خوبی خواهد شد .در شناخت خود و نتیجه مثبت دیگری که برای شما دارد این است که بعد از این دوره .هر اتفاق ناخوشایندی که پیش بیاید می توانید با خود بگویید . ای بابا این که چیزی نیست بدتراز اینش رو از سرگذروندم

No comments: